پیش نوشت: بطور اتفاقی در نمایشگاه کتابی که در دانشگاهمان برگزار شده بود با مجموعه “تجربه و هنر زندگی” از نشر گمان آشنا شدم. هدف از انتشار چنین مجموعه ای را سرپرست آن به نوعی آشتی دادن همگان با فلسفه و خارج کردن آن از حالت سیستماتیک و نوع تخصصی آن می داند. شاید دیدن نوشته ای که در پشت همه کتاب ها این مجموعه دیده می شود خالی از لطف نباشد:
فلسفه فقط رشته دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سوالاتی طرح می کنیم که جنبه فلسفی اشکاری دارند. این سوال ها و پاسخ های آن “راه زندگی” هرکس را معین می کنند. این مجموعه به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم، از سوال های کلی نظیر “معنای زندگی” و “خوشبختی” گرفته تا مسائل جزئی تر نظیر درد، بخشودن، ترس، ملال، حسد، عشق، جاودانگی و … زبان این کتاب ها فنی نیست و همگان می توانند این را بخوانند.
به هر حال خواندن کتاب “کم عمق ها:اینترنت با مغز ما چکار می کند” از این مجموعه سبب شد بروم دو جلد دیگر تحت عناوین “من” و “دروغ/اراده آزاد” را نیز بخرم هرچند به اندازه آن اولی هیچ کدامشان چنگی به دل نزد.
اصل مطلب: یکی از کارهایی که از زمان کنکور عادت کرده ام انجام بدهم آن است که قبل از آنکه بخواهم راجع به موضوعی مطالعه کنم می اندیشم ببینم تا آن زمان چه می دانم و به مغزم فشار می آورم تا هرچه راجع به موضوع مربوطه می داند آشکار نماید لذا قبل از آنکه به خواندن کتاب “دروغ/اراده آزاد” بپردازم به مرور دانسته ها و هر آنچه از دروغ در ذهن داشتم پرداختم. نخست یاد چیزهایی که در روزنامه ها می بینیم افتادم. اینکه فلان فرد سیاسی سخنرانی می کند و فلان روزنامه چون موضعش با فرد مذکور تفاوت دارد تنها به بیان قسمتی از حرف هایش می پردازد که دوست دارد. حتی گاهی دیده ام که دونفر در مساله ای خاص هم موضع هم هستند اما صرفن چون به جناح های متفاوتی تعلق دارند احساس می کنند که شاید تصدیق حرف های دیگری تضعیف موقعیت کنونی خود را به همراه داشته باشد. نمی دانستم که آیا نقل قسمتی از واقعیت را باید دروغ تلقی کنم یا نه؟
مثال جالب دیگر برد تشکل های مختلف دانشگاه است که در زیرپله های دانشکده نصب شده است. این که هر اتفاقی که در کشور می افتد هریک فقط گوشه ای از آنرا نشان می دهند و دیدن اینها در کنار هم هم برایم جالب است و هم اندکی آزار دهنده.
[figure source, Robert Neubecker]
سپس یادماجرای دروغ سفید که از محمدرضا شنیده بودم افتادم. بیشتر فکر کردم. از دیدگاه کانت به ماجرا نگریستم. از این دیگاه هیچ دروغی توجیه نداشت چرا که امور مطلق هستند و از آنجایی که به هر اکشنی از دو دید فاعل و خود فعل می توان نگریست، گفتن دروغ مصلحتی از دید من همچنان زشت تلقی می گردید هرچند فاعلش شاید کمی کمتر شماتت برانگیز به شمار می آمد. سپس به دروغ های مصلحتی ای که گفته و شنیده بودم پرداختم. یک مثال زمانی بود که پدربزرگم به شدت حالش بد بود و من ظهر از مدرسه برگشتم. بعد رسیدن از من خواسته شد که فشارشان را بگیرم چرا که دستگاه فشارسنج دیجیتالی نبود. در آنجا تصمیم گرفتم که فشار را هرچه باشد ۱۲ روی ۸ اعلام کنم! و حتی تصمیم گرفتم به عقربه نگاه نکنم تا عذاب وجدان کمتری داشته باشم که فشار را چیز دیگری اعلام می نمایم!(لااقل در این حالت احتمال ۱۲ بودن فشار صفر نمی شد!) به هرحال اعتماد شدید پدربزرگم نیز باعث شد این را بپذیرد و بعد از اندکی حالشان از این رو به آن رو شود! نوع دوم دروغ مصلحتی مربوط به یکی از پزشکان فامیل است. به خاطر دارم چند باری که افراد مختلفی از اقوام به ایشان مراجعه کرده و برعکس سایر پزشکان که مثلا سعی می کنند به بیمار بیماری حادش را نگویند ایشان نه نتها کامل بیماری را می گوید و چیزی را پنهان نمی کند (تا اینجا هیچ دروغی نمی بینیم) اما کمی هم غلو می کند و به نوعی تو را ناامید می کند و ناامیدی را به حدی می رساند که فرد ممکن است وصیت نامه خود را نیز بنویسد! اما علاوه بر اینکه سبب می شود فرد بعد از به دست آوردن بهبودی قدر سلامتی اش را بیشتر بداند، بیشتر متوجه شرایط خود باشد.
بعد چندین پرسش نیز برایم بوجود آمدکه به عنوان مثال یکی از آنها این بود که چه انگیزه هایی سبب می شود فرد دروغ گویی را مجاز بداند؟
سپس به مطالعه کتاب پرداختم به این امید که پاسخ پرسش هایم را بیابم. کتاب توسط سام هریس یک نوروساینتیست نوشته شده است. کل حرف ۵۰ / ۶۰ صفحه مربوط به دروغ به نظرم این بود که از کجا معلوم دروغ گفتن ما بهینه ترین حالت برای شرایطی که در آن ترجیح می دهیم دروغ بگوییم، باشد؟
حال اگر بخواهیم نگاهی موشکفانه تر داشته باشیم؛ کتاب ابتدا با شناخت دروغ آغاز می شود و مرز بین فریب و دروغ روشن شده و سپس تعریفی از دروغ ارائه می گردد. سپس به بیان نو دوع دروغ تحت عناوین دروغ عمدی و دروغ قصوری می پردازد که به نظرم مورد دوم بسیار حائز اهمت است و مثالی که نویسنده برای مورد دوم ارئه می دهد آن است که وی دارای مدرک phd در نوروساینس است اما بعضا توسط دیگران نورولوژیست نامیده می شود و یا سرچ کردن نامش به همراه نوروبیولوژی کلی مدخل به می دهد و می گوید دغدغه نداشتن مبنی بر اصلاح بوجود آمدن چنین مشکلی خود نوعی دروغ است. سپس بحث دروغ های مصلحت آمیز مطرح می شود و چندین case مطرح می شود که اگر چنین دروغ هایی گفته نمی شد چه اتفاقاتی ممکن بود بیفتد. یکی از این case ها زمانی است که دوستش از او می پرسد آیا چاق به نظر می رسد یا نه و او بیان می دارد که به نظرش ۱۰-۱۲ کیلو اضافه وزن دارد و نویسنده می بنید که چند ماه بعد دوستش ۷-۸ کیلو کم کرده. درحقیقت زمانی که سوال فوق از او پرسیده شده فرد مذکور شروع به گرفتن رژیم کرده بوده و خب اگر به این فرد گفته می شد که نه تو چاق نیستی ممکن بود انگیزه اش برای لاغر شدن کم شود. مثال دیگر آن است که فردی که به MS مبتلا است اما دکتر به او نمی گوید اما شوهرش را در جریان می گذارد و از آن طرف خود زن نیز با مطالعه علائم بیماری اش در کتاب های پزشکی حدس می زد که MS دارد اما پنهان می نماید. آنچه رخ می دهد آن است که شوهر چون نمی خواهد زنش از بیماری اش مطلع شود از حمایت های عاطفی خود دریغ کرده و زن نیز چون نمی خواهد فرزندانش از ماجرا باخبر شودند نمی تواند یک سری کار را که هرفردی معمولن با اطلاع ازآنکه ممکن است به زودی بمیرد انجام می دهد، انجام دهد .اعتماد و راز ها و دروغ گفتن در شرایط حاد و بررسی دروغ از منظر فلسفه کانت از دیگر قسمت های این کتاب کم حجم است. در مجموع کتاب بدی برای مطالعه نیست و حتی شاید بیشتر بتوانم کتاب های این مجموعه را برای هدیه دادن یا مطالعه در مترو (به دلیل حجم کم) توصیه نمایم.